شَهر یک نَفَره

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

با کنجکاوی سعی داشت اجزای تشکیل دهنده خانه را زیر ذره بین خود بگیرد تا اینکه یکهو بی مقدمه با صدای بلند گفت:«کجای خونه ای وقتی با هم تماس تلفنی داریم؟»برای لحظه ای انگار یک نفرعبور جریان خون از رگهایم را متوقف کرد.کِی پرنده خوشبختی آمده بود روی شانه م و در سکوت لانه کرده بود و من متوجه حضورش نشده بودم؟

+مجموعه یادداشت هایی که از دل خودِ خودِ نویسنده برآمده؛نویسنده ای که در نوشتن،جسارت دارد و به طرز عجیبی بلد است هر از گاهی نوک انگشتش را  روی قلب خواننده بگذارد و بی هوا کمی قلقلکش بدهد تا او را از غرق شدن احتمالی نجات دهد.

یکی هم نیست که بگه: "تو بخواب،هر وقت رسیدیم بیدارت میکنم"