شَهر یک نَفَره

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است


متاسفم...برای وقتی که گذاشتم و این فیلم را دیدم،گرچه از اواسطش،آنقدر بی حوصله م کرده بود که ترجیح میدادم تنها برای رفع عذاب وجدان تا انتها ببینم بلکه شاید معجزه ای در این میان اتفاق بیفتد و این همه آشفتگی که دیالوگ ها را آغشته به خود کرده بود تمام شود،اما نشد که نشد.ابتدای فیلم،«میثم» که درواقع نقش اصلی فیلم را بازی می کند،صابونی در اختیار تماشاگران می گذارد تا به دل مبارکشان بزنند؛چرا که قرار است از معضلی به نام «ازدواج موقت» صحبت شود و راههای مقابله با آن،که خداراشکر توضیح ناقص این موضوع در حد یک دقیقه هم در کل فیلم مشهود نیست.واقعا باید تاسف خورد برای چنین فیلمنامه هایی.

امروز برای خودم یک مداد چشم خریدم.این تنها یک جمله ساده خبری نیست که در چند ثانیه بخوانید و در انتها نقطه.لذت خرید چیزهای کوچکی که حالم را خوب می کند،بهترین اتفاق در آن لحظه یا دقیقه از روز است.هر صبح مقدار جزئی پول برمی دارم در گوشه ای از کیف پولم می چپانم و ته دل می گویم"این برای تو".چشمم به دنبال اتصال هر چیزی که باشد برایش تهیه میکنم تا این اتصال چشمی به راحتی هر چه تمام تر شکل بگیرد و آخ!!!نمیدانی دلم قنج میرود، ازبس که از کاری که می کنم،راضی م حتی اگر از نظر دیگران پول دور ریختن باشد.یاد روزی افتادم که برای انجام کاراموزی از دماوند خسته و کوفته برگشته بودیم و با "میم" در مترو چرت میزدیم.ساعت دو بعد از ظهر بود یکهو دلم خواست ایستگاه "انقلاب" پیاده شوم و شدم.درنهایت با حالی خوش به خانه آمدم به همراه دو عدد کتاب دوست داشتنی.به زودی زود استارت خوانش اولین کتاب زده خواهد شد و برش هایی از آن را نیز همین جا خواهم نوشت تا باهم لذت ببریم:))

+به علاقه تان نسبت به هر موجود جاندار و بی جان ارزش قایل شوید:)


+چقدر جک را دوست دارم..کلماتی که در ذهنش جای گرفته اند،اعتقاداتش،حتی لحن صحبت کردنش بی نظیر است.

+ببینید با جان و دل :)