شَهر یک نَفَره

۶ مطلب با موضوع «دَرِ گوشی» ثبت شده است

مثلا یکی باشه.توی این روزها و هفته هایی که برا خودشون یه پا غروب جمعه ن دستتو بگیره.مثلا زیرگوشِت زمزمه کنه که همه چی درست میشه.بگی چجوری؟ مثلا بگه باهم حلش میکنیم و دستتو محکم تر فشار بده.میدونی که هیچ کاری ازدستت برنمیاد.مثلا حرفشو باور کنی.بغضتو برای آخرین بار قورت بدی.مثلا مطمئن شی از بودن ش.بخندی.مثلا با صدای بلند.خیلی بلند.

«آدم ها بهم نزدیک میشن تا بهم ضربه بزنن»

وقت هایی که دل و دماغ هیچ کاری نداری و فقط زمزمه رفتنه که چشم و گوش و حلقت رو پرکرده،همون زمان که ترمز بریدی و هر چی با پا روش میکوبی هم فایده ای نداره،یک چیز و تنها یک چیز میتونه آرومت کنه.«نوشتن».

- «میگن خدا هر چقدر بنده شو بیشتر دوست داشته باشه،سختی های بیشتری رو تو زندگیش قرار میده..کم نیار،از این نظر به قضیه نگاه کن..»
+ «دلم میخواد در گوشش بگم تو این روزا کمتر دوستم داشته باشه..من براش بنده خوبی نبودم و نیستم..»

+«یه چیزی میخوام که پا گیرم کنه»

- «من»

+ «تو که پاگیر نیستی،دل گیری»

+ «وقتی بهم گفتی ازم دلخوری،امیدوار شدم»
- «به چی؟»
+«به اینکه هنوز دوسم داری.به نظرم وقتی کسی ازت دلخوره یعنی دوستت داره»
- «راست میگی.دوستت دارم.بیشتر از قبل»