شَهر یک نَفَره

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

دیشب برایش در پیام نوشتم که فردا بیاید خانه مان به صرف یک عصرانه پاییزی.من چای زیاد خورده م.در مهمانی ها،کافه گردی ها،مجالس ختم و شادی.من حتی زیر باران هم چای خورده م.اما چای دارچین کنار رفیق،آبنبات گوشه لُپ است.آرام آرام آب میشود و طعم شیرینش بیش از پیش در وجودت حل میشود.
پاییز از نگاه خیلی از آدم ها فصل تحول است.اینکه تحول ایجاد شده فرد را به چه سمت و سویی میکشاند بستگی به «دل» فرد دارد.از حق نگذریم که اندکی از این تحول مسری هم به من سرایت کرده.مدتی است که بعد از رسیدن به خانه،با وجود حتی یک دنیا خستگی،دل، مرا میبرد به آشپزخانه و با تمام عشق برای خودم غذا میپزم.پریشب از شدت سرماخوردگی حاصل از آلرژی این فصل نارنجی پوش تصمیم به پخت سوپ سفید گرفتم.و جالب اینجاست که اعضای خانواده درمیانه بخش خاکستری مغزشان به دنبال دلیل منطقی بودند که این چه کاری است حالا با این وضعیت؟ اما نمی دانند که این تحول لعنتی مرده را سرپا می کند چه برسد به آدم سرما خورده فرت فرتی.از دیگر تحولات،شرکت در ختم صلوات و زیارت عاشورای ماه محرم است.آخ که چقدر حال خوب کن است. این صلواتهایی که با سکوتشان جلوی انجام کار خطا را از  آدم میگیرند.داشتم با خود فکر میکردم چقدر خوب است که یک سری عادات کوچک اما خوب را در زندگی مان نگه داریم .اینکه هر روز درکنار سایر کارهای روزانه و مشغله های فکری،کمی برای خواندن کتاب های روانشناسی با نویسنده های کاردرست وقت بگذاریم.یا هر روز در حد چند صفحه از رمان مورد علاقه خود را بخوانیم و علامت بزنیم که یادمان نرود تا فردا ادامه آن را بخوانیم.یا هر کاری که به ذهنمان خطور میکند و حس میکنیم با انجام آن حتی ده دقیقه می توانیم حس خوبی داشته باشیم.بیاید به اندازه چند قدم با «دل» همراه شویم و به حرفهایش گوش دهیم.

+فروشنده،فیلم ارزشمندیست که روان انسان را همچون خمیر وَرز و شکل میدهد،به گونه ای که تا نیم ساعت بعد از اتمام فیلم،بین خودت و هجوم افکارت درگیری...