نمی دانم چرا به دلم افتاده که همین حالا در هواپیما نشسته ای و داری برمیگردی ایران.گرچه تو همیشه میگفتی دل من چرت و پرت زیاد می گوید شاید این هم از همان چرت و پرت هاست.اما چقدر دوست داشتم سراغ موهایم را می گرفتی. و آن وقت من برایت می گفتم در همان یازده ماه پر اشک لعنتی چطور یک بار بلند شدم و قیچی را ورداشتم و از بیخ چیدم شان.مثل پری کوچولوی دریایی،فانتین مادر کوزت و خیلی بدبخت های دیگر! و من بدبخت تر بودم چون حتی نمی توانستم با این موها بده بستان کنم!اما چیدن شان انگار تو را از من دور می کرد! تویی را که روزی این موها تنها چیزی بود که تحسین شان می کردی و دوست داشتن شان را به زبان می آوردی.
مالیخولیای محبوب من | بهاره رهنما | انتشارت نگاه