شَهر یک نَفَره

۱۵ مطلب با موضوع «برش از یک فیلم» ثبت شده است

This Is Us-S03E09

رابینسون: وقتی بچه بودیم و میترسیدیم ازاینکه یه هیولا تو کمدمون هست یا اینکه بابام رفته و میخواست مست و عصبی بیاد خونه،مامان بهمون میگفت نفس بکشیم.خیلی جالبه که یه وقتایی یادمون میره.اونقدر از خیال مردن میترسیم که یادمون میره کاری رو انجام بدیم که زنده نگهمون میداره."نفس کشیدن"

This Is Us-S03E04

جک : اووه.دیدی؟ یه مُشت محکم خورد تو فکش،خونِش رو تُف کرد.اونوقت چیکار میکنه؟ لبخند میزنه.

رندال: چرا اینکار رو میکنه؟

جک : نمیخواد حریفش بفهمه که آسیب دیده.بعضی مبارزها یه کاری می کنن خب؟ اگه حریف خیلی محکم بهشون مشت بزنه،یه لبخند خیلی بزرگ رو صورتشون میکارن

This Is Us-S03E06

+اگر بخواهم دریک جمله این فیلم دوست داشتنی را توصیف کنم: داستان در آغوش کشیدن رنج ها..

+موسیقی متن بی نظیر این فیلم  را به هیچ وجه نباید از دست داد:)

Once Melody left me, it dawned on me,looking out at all those wonderful city lights, that I was just one of those millions of city lights,a tiny little pixel,buried within the white noise of life,blinking on for just a brief second in time.I didn’t want to be a martyr,I wanted to be nobody.And I walked out of that apartment with only the clothes on my back.To become nobody.

Poldark-S02E05

+در روزهایی که وِرد زبان ها گِیم آو ترونز بود و حداقل یک سوم دنیا و حتی ببشتر،برای بدست آوردن اپیزود های نورسیده آن سریال،سر از پا نمیشناختند،من پولدارک میدیدم و «لذتِ دیدن» این سریال را جور دیگری معنا میکردم.

مهتاب:علی من یه چیزی تو سرمه که باید بهم بگی.ما چند ماه باهم بودیم.چی شد تصمیم گرفتی راستشو بگی؟
علی:دیروز که تو اون رستوران بین راهی بودیم،تو یه جوک گفتی،بعد انقدر خندیدی غذا ریخت رو آستین ات.رفتی آستین ات رو بشوری،یه 2-3 دقیقه طول کشید. من تو همه اون 2-3 دقیقه به پالتوت،به کیف ات،به قاشق ات که اون جوری کنار بشقاب ات گذاشته بودی،به عروسک جا سوئیچی ات،حتی به هوای نفست که اونجا رو پرکرده بود فکر می کردم.بعد احساس کردم تو اولین آدمی هستی که انقدر بهم نزدیکه،انقدر راحت زندگی میکنه،حرف میزنه،می خنده،برای همین نمی خواستم دیگه به این دروغ ادامه بدم.
مهتاب:علی،من از اینکه با کسی زندگی کنم که ظرف چند ساعت چند بار غافلگیرم کنه می ترسم.باید فکر کنم،فقط همینه،چیز دیگه ای هم نیست.
+بازی معرکه شهاب حسینی،فیلم نامه جذاب،موضوعی بدیع و نو مثلث اصلی «برادرم خسرو» را تشکیل می دهند.این فیلم با ارزش را حتما ببینید.
پ.ن:تیتراژ ابتدایی فیلم هم ایده قشنگی بود.دوستش داشتم:)

بعد از دیدن این فیلمِ به نظر من شاهکار به این نتیجه میرسید که در بطن واژه سه حرفی عشق،جهانی عجیب و ناشناخته زندگی میکند که شاید اکثریت افراد بی تفاوت از کنارش عبور می کنند.آیا خواندن همین تک جمله شما را به دیدن اش ترغیب نمی کند؟


+از آن دسته فیلم هایی ست که باید دوبار دیده شود تا تکه های پازلش آرام آرام جای خود را در ذهنتان پیدا کنند.اگر قصد دارید آن را ببینید،پیشاپیش نوش جان چشم هایتان.