نمیدانم چرا ولی بی هوا هوس کردم سری به وبلاگ قدیمی و نوشته های خاک خورده م بزنم که از صدقه سر فعالیت مثبت بلاگفا،دوسال گذشته،آرشیو ناقص شد و امید من از ادامه نوشتن در مکانی که حس میکردم امن ترین جاست ناقص تر.باورش سخت است اما نوشته های سال نود و سه تا حدی مرا شوک زده کردند.بعضی از پست ها را دوبار میخواندم تا اطمینان پیداکنم خودم آنها رانوشتم.خودم را جای فردی میگذارم که از فاصله ای نسبتا دور مرا پرسش گرانه و حتی سرزنش گر نگاهم میکند«با سنی که داشتی و معدود کتابهایی که خونده بودی،فکر میکردی سه سال بعد با حسرتی که هر لحظه پر رنگ تر میشه،خودت رو از نوشتن کلماتی که روز و شب،مدام توی ذهنت پرسه میزنند محروم کنی؟»درست است که نه یا بله،پاسخ کامل و درستی برای این سوال نیست ولی به قطع می توانم بگویم که دلم برای زدن «صاعقه»ی نوشتن در بخش خاکستری مغزم پر میکشد.